دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

مجموعه مقالات تحقیقی یک مخترع و محقق
دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

مجموعه مقالات تحقیقی یک مخترع و محقق

رسانه ها شکست خوردند...

امروز هیچ رسانه ای نیست که محتوایی مفید در جهت امید دادن به کودکان، نوجوانان و جوانان داشته باشه.


 رسانه ها از تلویزیون،  رادیو گرفته تا روزنامه و مجلات و اینترنت  پیگیر کسب درآمد از انتشار اطلاعات سطح پایین و بی ارزش تولید شده در قرن های پیشین هستند.امروز محتوای همه ی برنامه ها تنها تجلی نمادگرایی رئالیستی برخواسته از بطن جاهلانه و احساسی جامعه است و هیچ به درد رشد و تعالی جوانان نمیخوره. 


 امروز در اینترنت انقدر با مطالب بی ارزش روبرو می شویم که نمیتوانیم بگوییم آنها تجلی افکار و عقاید انسان هایی مسئولیت پذیر هستند که حاضرند تا سرحد مرگ از گفته های خود دفاع کنند.


 این مطالب بی اعتبار تر از آنند که توانایی الگو بودن برای قشر جوان جامعه در حال توسعه را داشته باشند. سردرگمی جوانان  ایران انقدر عظیم شده که تنها یک رهبر کاریزماتیک کارکشته نخبه میتونه حقیقت رو برای آنها تعیین و تکلیف کنه.


رهبری غیر نمادگرا، توانمند در همه امور با کلامی همه پسند و اعمال دقیق!   

در باب مشکل بیکاری ایران

مشکل ما بیکاری افراد بیکار نیست مشکل ما بیکاری افراد شاغله. تک به تک افراد شاغل این مملکت از هشت ساعتی که سر کارن کمتر از نیم ساعت فعالیت مفید میکنند.


 شاید بپرسید چه ربطی داره؟ ببینید یکی از فعال ترین قشر های کاری ایران و جهان که مجبورن روزانه 16 تا 25 ساعت کار کنند مادران هستند. در ایران مادر ها ساعت مفید بالایی دارند به همین دلیل ایران در تولید نسل جوان انقدر موفقه.


 حرف من اینه که برای رفع بیکاری افراد بیکار باید افراد شاغل رو از بیکاری نجات بدیم. رفع بیکاری افراد شاغل تنها با انگیزه دادن های واقع گرایانه ممکنه ولاغیر.


مثلا یه کارمند اگه بدونه با بودن در این مجموعه میتونه رزومه خودشو از راه های مختلف(شرکت در پروژه های مختلف، دوره های آموزشی دلخواه، احساس حضور داشتن در تصمیم گیری ها و حتی فرصت کارآفرینی) طلایی تر کنه بعد از مدتی احساس میکنه ممکلت بهش محتاجه و عمرش رو تلف نمیکنه. 


نباید سیاست "بمان و فسیل شو! برو بدبخت شو" رو ادامه بدیم سیاست درست" بمان و بهتر شو! برو و خوشبخت کن!" هستش.

خواهم ز قل قل چشمه گویم بسی، گر شعر نگویم چه بگویم؟

میخوام شعر بگم! نه کس شعر ها اونو هر هنرمندی توانایی گفتنشو داره میخوام از چشمه جوشان دلم پرده بردارم آخه خجالتی ام و حساس قبلا به تلنگری قشنگ رشته کلامو قورت میدادم ولی الان هار شدم میخوام شعر بگم...آخ که چ بسوزانم باسن ها را!قلاده پاره کردم گااااز گاااااز! رحم نخواهم کرد به قرآن مجید پاره میکنم دل سنگ را. پدر درمیآورد شعرم...جهنمِ خلق میکنم زبان سرخم... حقیقت این است داع داغ...سوراخت آماده کن سرخش کنم... مُهر انسان به تو برگردانم...