دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

مجموعه مقالات تحقیقی یک مخترع و محقق
دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

دست نوشته های یک علاقه مند به علم...

مجموعه مقالات تحقیقی یک مخترع و محقق

نقش تجربه موفق یا ناموفق یک احساس عمیق در دیدگاه ما نسبت به زندگی

سلام این موضوع یا مسئله وقتی فکرمو به خودش مشغول کرد که تو دانشگاه با یکی از پسرایی که نظم کلاس رو بهم میزد حرفم شد.موقعی که استاد انداختش بیرون تیکه وار به استاد گفتم" استاد سخت نگیر سطح کلاسای اینجا زیادی پایینه!" چند بارم گفتم که کل کلاس بشنون.به گوشش رسونده بودن و انگار چوب تر تو آستینش کرده باشن بعد کلاس اومد تلافی؛)).یکم دعوا لفظی کردیمو ختم شد اما بعدش یه احساس بدی داشتم.خودتونم حتما درک میکنین اگر چیزی نگیم خب زمانی که گذاشتیم برای اومدن و نشستن سرکلاس حروم میشه.چیزیم بگیم بین مون کدورت پیش میاد چون بدیهیه که مسئله این افراد رو استاد باید حل کنه.استاد باید بتونه کلاسش رو جمع کنه.وقتی اون شل میگیره هم خودش کوچیک میشه هم به ما ظلم میشه.

بگذریم ...

این حس بد بهم میگفت میشه بصورت خیلی نامحسوس کاری کرد که این افراد از کلاس ها و دانشگاه و حتی جامعه حذف بشن چون وجودشون واقعا به نفع هیچ کسی نیست.هرجا که باشن نظم رو بهم میزنن و راندمان و امنیت رو کم میکنن.

به عنوان مثال این افراد تو کلاس معمولا ته میشینن و اگر بتونیم صندلی های ته کلاسا رو با ویروس یا باکتری خاصی آلوده کنیم این افراد مریض میشن و کمتر سرکلاسا حاضر خواهند شد.اگر در سطح دانشگاه تمام کلاسا آلوده بشن این افراد کلا از دانشگاه اومدن ساقط خواهند شد.بیرون دانشگاهم ایده اش پای خودتون.

این افکار طبعا نژاد پرستانه براساس یه سری زاویه دید های بچگانه و عجولانه است.خیلی راحت میشه اول ترم فقط با استادایی درس برداشت که کلاس خودشونو بتونن جمع کنن و یا در سطح دانشگاه و جامعه اگر قوانین بهتری وضع بشن همه این مسائل قابل کنترل خواهند بود.

 دلیل اینکه این افکار سطحی به ذهن من خطور کرد این بود که من احساس عمیقی از نفرت و خشم دائمی چند روزه رو تجربه کردم که باعث شد بخش بزرگی از فکرم بابتش اشغال بشه نتونم تصمیم های کم حاشیه تری ( سنگ کوچیک تری) برای حل مسئله ام پیدا کنم. همه ما کم و بیش تو زندگی مون دچار این مسائل میشیم مثلا شکست های عشقی یا از دست دادن عزیز و مهاجرت ناگهانی و غیره.اگر احساس کردید به وضع من دچار شدید راه حلش ساده اس.

از گذشته درس بگیرید و با تصمیم گیری های بهتر در آینده به زندگی تون سر و سامان بدید!برای چزوندن افرادی که بد شما رو میخوان مخصوصا بزنین تو خط صفا سیتی منگوله و با افراد جدید مخصوصا از جنس مخالف وقت تون رو بگذرونید. اگر اینکارو نکنید به افسرده بودن عادت می کنید و همش میگین اگر افسرده نباشم تمرکز ندارم.بدونید که اشتباهه و بیشترین تمرکز و اعتماد بنفس وقتی اتفاق میوفته که شاد باشید و بخندید.برای دور کردن و ترسوندن دشمناتون همیشه در مواجهه با اونا سعی کنید بیشترین عصبانیت و نفرت رو بهشون انتقال بدید اینطوری حتی اگه قدرتمند ترین باشن نمیتونن ضربه های سختی به شما بزنن...

با تشکر از شما بابت وقتی جهت خواندن این پست گذاشتید.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد