مارکس ژنراتور کلا یه مبدل DC به DC به حساب میاد که ولتاژ ورودی به صورت پالس های فشرده خروجی (با توان بالا) تبدیل میکنه. عین جمع شدن آب تو سطل و خالی کردن سریع اش. کاربرد های مارکس ژنراتور از بمب الکترومغناطیس تا شتاب دهنده و همجوشی هسته ای و لیزر و غیره گسترده است.
به طور کلی بهترین کاربردش از نظر من ایجاد پالس های تیز نانو ثانیه ای برای تست سرعت قطعات سوییچینگ هست. معمولا مارکس ژنراتور رو اگر سرچ بزنین خیلی حجیم و بزرگه و ولتاژ ورودی بالایی بهش میدن و همین یکم گرون و خطرناکش میکنه. من از اونجایی که بلدم با نرم افزار های الکترونیک نظیر پروتل و پروتئوس و کد ویژن و غیره کار کنم تصمیم گرفتم یه نمونه مارکس ژنراتور بسازم که ارزان، کم حجم(تقریبا اندازه کف دست)،و امن باشه.
به همین دلیل دست بکار شدم و بعد از ساعت ها زحمت پای کامپیوتر تونستم نمونه برد PCB شو بزنم. اینو بگم که 600 تا قطعه رو چیدم، که 300 تا مقاومت، 150 تا خازن ، 150 تا لامپ نئونی و چند تا پین هدر هست. خود برد هم دولایه اس .
خیلی اوقات می بینم افراد و گروه هایی برای نشر عقاید خودشون دست به دامان فیلسوف ها و جملات فلسفی می افتند. خطرناک ترین اسلحه به نظر من کلمات هستند چون مستقیم روی عقل و فهم افراد اثر می کنند. من به عنوان یه دانشجو و محقق در میان فیلسوف های بسیاری بودم و کتاب های زیادی رو که تجلی افکار و عقاید فیلسوفان بودن مطالعه کردم. به شما اخطار میدم که قضاوت در مورد این نوع از اطلاعات که در عین منطقی بودن بسیار سست و یتیم هستند کاری بس احمقانه و حرام کردن انرژی و وقت هست به دو دلیل:
اولا خود فیلسوفی که این جملات رو ساخته فقط دنبال خالی کردن ذهن پر از آشوب اش بوده تا بعدا به مسایل جدیدی فکر کنه.
دوما هیچ فیلسوفی حال دفاع از جملات فلبداهه خودش رو نداره برای همین طوری جمله بندی اش میکنه که نیازی به دفاع نداشته باشه.
جدی تر از این جمله رو نتونستم به عنوان موضوع انتخاب کنم. بی مقدمه بریم سر اصل مطلب.
جامعه دیکتاتور سه تا ویژگی داره:
1- همه افراد در آن جامعه به دنبال حقیقت هستند.
2- هیچ موضوعی نیست که نشه براش پایان تعریف کرد.
3- کسی حاضر نیست رسما در مقابل خروجی های خود مسئولیت پذیری کنه.
این سه مشخصه یا ویژگی در بطن فرهنگی و اجتماعی جوامع دیکتاتوری نهفته اس و مردم هم با عزمی راسخ به شکل های مختلف ازش دفاع می کنند.
مثال ها فراوان اند بگذریم...
ایرانی هنوز به درک و سواد یکی از بنیادی ترین نیاز های خود نرسیده. زندگی بر اساس اصول قرار دادی دموکراسی فرهنگی.
اینکه به جای گشتن به دنبال حقیقت، به دنبال پارادایم ذهنی همه پسند باشیم. به جای تعریف پایان و بهم زدن موازنه و تعادل محیط به آموزش مردم برای زندگی با خوب و بد و زشت اقدام کنیم. مهم ترین اولویت یه جامعه دموکراتیک تربیت مردم برای حساس شدن به تاثیرات خروجی خود بر دیگران هست. اینکه تایید یا تکذیب یک موضوع چه مقدار به افراد لایق اعتبار میدیم و از افراد نالایق اعتبار میگیریم...
سخن آخر:
بیایم یه قراری باهم بزاریم! حجم مصرف کاغذ یکی از معیار های پیشرفت بودن یک جامعه است. بیایم انقدر از دیکتاتوری دور بشیم که گردش اطلاعات در جامعه به بی نهایت میل کنه...